محل تبلیغات شما

الان که برایت می نویسم تنِ قلم در تب نگارش دلتنگی می لرزد و لاله های واژگونی از فسرده گیِ آغشته به کلماتی از دلتنگی در برابر قدومِ نگاه آسمانی ات، تن می گسترد در حالی که تو اصلا نمی دانی پذیرش اینکه وداعت، اعطایِ سهمِ عمیقِ تیغِ هجران به حوصله ی استخوان است ، این روزها چه به روزم آورده و اصلا نمی دانی اینکه پایم روی زمین ،سرم به سرگردانی ،دلم به راه های نمی دانم کجا منتهی و خیالم پرنده ی زخمینی افتاده در شعری بی واژه و تولد نیافته ،هی راه می روم و جانم را آتش زده دود می کنم ودر بوی سوختنم از خودم انتقام می گیرم یعنی چه!!!!

همیشه ماجرای قلب من در ذهن تو مهجور بوده همیشه از من ، سنگی بودنم را به ذهن سپرده وهیچ از خودت نپرسیده ای این مرد اشکهایش را پای کدام گوشه ی تنها در چال کدام کوره راه و دور از چشم چند هزار انسان در کدام چاه دور می ریزد؟

این غزل غمینی است که من هنوز باید برای تمدید مهرم دست به سینه و تا کمر خم شده در برابر چشم های تو بایستم و بگذارم تو با چشمهایی که پر از خیالات لایق غریبه هاست ،نگاهم کنی و آنگاه من برای دفاع از مرزهای گسترده ی عطوفتم با ابری از سوگندهای مقدس هی بر فکرهای رنگارنگ غالبا تیره ی تو ببارم تا به گواهی اشک و شعر و سوگند اثبات کنم دوستت داشته و دارم و این سیاهی که پا به پای تو چون سایه آمده و در بلند شدن بخت تو هی کوتاه تر و سیاه تر و زیرپا افتاده تر شده منم.

نمی دانم چرا هر چه می کوشم آخرش از نظر تو دال دوست داشتن خودت از همه ی میم های مهر و محبت و عین های عاشقی و عمرمی های من بلندتر و واقعی تر جلوه می کند در حالی که من اسنادی در قلب دارم که اثبات می کند هزاران لحظه و ثانیه در تو وجود داشته که از بس سرگرم بوده ای من در قاره ی بی انتهای سرگرمی های تو گم بوده ام در حالی که من در هر لحظه و ثانیه هزاران اشک از سرِ  گرمی و داغی مهرت به گونه گاه چهره غلتانده و هر فرستاده ی حقیقی پر مهری را حتا در دورافتاده ترین فلات های فکرم ، مبدل به مهاجری نا ایستا نموده ام تا ساکن همیشگی این قلب، فقط تو باشی.

حالا هم فرض کن یکی از همان روزهاست.

دست بر سینه و تا کمر خم شده روبروی تو ایستاده ام و می خواهم بگذارم تو با چشمهایی که پر از فکرهای لایق غریبه هاست نگاهم کنی وآنگاه من چون ابری از سوگندهای مقدس برای دفاع از مرزهای گسترده عطوفتم بر فکرهای رنگارنگ غالبا تیره ی تو ببارم و.

از مقام ابراهیم تا معراج

حرامی از جنس حرمت

میراث فرهنگی و فرهنگ میراثی نوشته ابوالقاسم غلامحیدر

تو ,ی ,های ,فکرهای ,تر ,نمی ,که من ,من در ,در حالی ,حالی که ,کمر خم ,فکرهای رنگارنگ غالبا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود مقاله فارسی - مقاله رایگان