فاصله ، شٱن میان عاشق و معشوق نیست که فاصله ، فراق است و فراق، بیابان که بیابان گرم که تاول است ، چرا که این بادیه را نهایت ، وصال نیست .
و وصال ، هم آغوشی تن هاست . برانگیخته شدن برای رسیدن به یک شدن و اعتراضی شریف به دو بودن است ؛ وصال جوشش است جوششی سرسام آور برای معصوم شدن.که وصال تعهد می آورد و تعهد ، معصومیت ،و اینگونه وصل ، تعهد است ، سوگندی مقدس فرای درک زهاد و ظاهربینان.
عاشق و معشوق در فراق مستهلک اما در وصال به شناخت می رسند که شناخت زدودن دل از زنگار اغیار و رفع غبار از صداقت دل است اشعه ای از انوار محبت آلهی است که نه بر دل که بر آینه جسم عشاق انعکاس می یابد. وصال مقدمه امر به عشق و نهی از گناه است چنان که عاشق در وصال ، هر چه جز تن معشوق را بر خود حرام می نماید.
البته اینجا حرام ، نه حرام شرعی که جنس حرام از حرمت است چنان که جنس آینه از انعکاس و این یعنی عاشق به وصال رسیده هر چه بنگرد و هر جا ببیند ،معشوق بیند، و در امتداد دوار نگاه او جمعیت جهان فقط معشوق اوست.
پس همه ی وجودش آبستن معشوق می شود.
پس عاشق دم به دم برای تعالی تن و جانش در انتظار معشوق ، در انتظار وصال معشوق است و این انتظار چه کاهنده و فرساینده است و زمان زایش اوهام تنهایی در تنه های تاریک دل نیازمند عاشق و رسم الخطیست که سرنوشت انسانی را با ترس تنها شدن که پیشانی نوشت هر عاشقیست پیوند می زند.
پس عاشق از انتظار بیزار است. عاشق در انتظار ، افسرده و میراست و از از این میرایی ، جان عشق که روان از عاشق می گیرد می میرد. و اینجا معشوق است که برای دفاع از حیثیت وصال خود که حرمت بود که معصومیت از گناه بود که تعهد بود ، نافی انتظار می شود و با حضورقاطع خود زنگار وهم از شب عاشق می زداید
اینجا معشوق کعبه است که جز تقدس ، جذبه هم می آفریند و جذبه ی معشوق زدودن انتظار است که معشوق ، خداوندگار کشش و عاشق ، رب النوع کوشش است که .
.
رساله در احکام عاشقی ،نوشته ابوالقاسم غلامحیدر
درباره این سایت