پس در گذر از هر حادثه نه بهانه که ایمان به مهرورزی تو ، احیا گر جان او و تا همیشه سفینه ی نجات او و مجموع کننده ی اندام و روح اوست
نیستی ریز ریز اشک وقتی های های خنده ات غروب جمعه در یادش نقش می بندد را ببینی. نیستی بندر بندر تلاطم بیقراری هایش را با لبخندی لطف امیز کرانه ی ارامش باشی اما بگذار خیال محترمت را اسوده کند که همچنان هزار مثنوی عاشقانه برای عاشقی با تو در جان کلامش جاریست که مهر تو در او از ازل ، شعر سرشته شده تا خیالی که از تو تصویر می کند به شرافت غزل باشد و بتواند از تو تا ابد عظمتی معصوم بسراید. چرا که در نگارش واژه های ایه واری که در وصف جناب ات می نویسد جانی بی سرحد و بی مرز از خواستن دارد و وصیت او به تو چنین است :
معشوقا. دلدارااین کلمات مهرایین که از نخست ، مهریه عشق تو بوده اند اکنون .
تو ,ی ,جان ,کند ,، ,مثل ,که در ,می کند ,هنگامی که ,او و ,تو در
درباره این سایت